اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش کرده بودی چتر آورده بودی من غافلگیر شدم سعی میکردی من خیس نشوم شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد میکنه حوصله نداشتی سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد . . .
.
.
.
.
و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ با یک چتر اضافه اومدی مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمون نره دو قدم از هم دورتر برویم فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم. تنها برو دکترعلی شریعتی
نظرات شما عزیزان:
زیر بارون عطر عشق و چشیدم زیر بارن غم عشق رو چشیدم
زیر بارون انتظار و تنهایی و غم روچشیدم چقدر زیباست زیر بارون که گریه میکنی انگاری خدا هم پا به پات داره گریه میکنه آسمون غرش سنگینی دلت رو وا میکنه رعد و برق امید چشمای تو رو وا میکنه وبلاگه قشنگی داری به منم سر بزن پاسخ:چشم حتما! شما هم به وبلاگهای دیگرم سر بزنین... آدرسها در قسمت "خوش آمدید" هست...
به وبلاگم سر بزن
پاسخ:سعی کردم برم به وبلاگت اما نشد دوست من.البته باز هم سعی خواهم کرد... فکر میکنم خیلی سنگینه... احتمالا از جلوه ها استفاده کردید. برف و ستاره و شبنم و...!!! اگه کمی سرعت کم باشه، باز نمیشه!... پاسخ:و من هم ADSL ندارم متاسفانه
گل مریم در پیوندهای وبلاگم جا خوش کرد .
پاسخ:مرررررررسی...قربون شما
مهگامه خانم روز بارانی اینقدر قشنگ بود که نگو .اینقدر زیبا که با اجازه شما متنش را برای خودم کپی کردم . دستت درد نکند . ولی مطمئن باشید این قطعه به هیچ عنوان از دکتر شریعتی نیست . اگر شما اطلاعات بیشتری داشتید خوشحال می شوم من هم بدانم
پاسخ:در ضمن قابلی نداره... من اینها رو میذارم که همه لذت ببرن! هرچی خواستین کپی کنین! :-) به موضوعات دیگه هم بری حتما دوست من! هرچیزی ارزش یه بار خوندن رو داره... راستی این وبلاگ تفننی منه. مطالب علمی و روانشناسی هم در وبلاگی دیگه دارم... به قسمت خوش آمدید در ابتدای وبلاگ رو بخونی، آدرسش اونجا هست. خوشحال میشم اونجا هم ببینمتون.... به امید دیدار گمنام
![]() ساعت8:01---30 بهمن 1390
کسی می تونه از باران صحبت بکنه ، که واقعا واژه(انتظار) زیر باران بخاطر عشق و برای عشق ذتجربه کرده باشد ، وقتی خوب خیس ،خیس شدی ، وقتی باران اشک چشمانت را در آغوش می گیرد ! چنان سر در گم لحظاتی که خیسی باران را حس نمی کنی ، می خوای ثابت بکنی اگر از آسمان سنگ هم ببارد آنقدر برات مهم هستش که براش بمیری.
منانتظار زیر باران را به یاد دارم ، التماس های دختری را که فریاد می زد تورا خدا برو من لیاقت این همه ... را ندارم . آخرش هم نفهمیدم چرا؟!... بعداز اون روز یک هفته تب و لرز نه بخاطر سرما ، بلکه در تب حرفهای آنروزش. من در مسیر سرنوشت خود واو در پی ... من حالا اینجام ولی نمی دونم اون الان کجاست؟ باران زمزمه محبت است .باران ترنم بهار است. پاسخ:شاید هم واقعا لیاقت آنهمه ... را نداشت! تنها چیزی که مهمه اینه که هیچ وقت نذاریم اون بارون، "من" رو از وجودمون بشوره! هیچوقت نباید فراموش کنیم که هستیم!...
![]() |